کارآفرین برنجکار نه حقوق بگیر ثابت
آموزش کسب و کار, کسب درآمد اینترنتی، استخدام، کنکور
آموزش کسب و کار, کسب درآمد,کسب درآمد اینترنتی , استخدام، کاریابی، کنکور و دانشگاه

کارآفرین برنجکار نه حقوق بگیر ثابت

همواره در کسب و کار و ارائه شیوه های کسب درآمد بر این نکته تاکید می شود که اگرچه حقوق بگیر بودن ثابت و یا کارمند دولت بودن، برخی مزایا را دارد ولی معایبش بیشتر است. افراد موفق و کارآفرین دنبال کسب و کارهای خاص و راههای ویژه کسب درآمد هستند. موفقیت افراد کارآفرین به نگاه متفاوت آنها به کسب و کار و روش کسب درآمد است. مشاغل خاص را انتخاب می کنند و یا قدم در مسیر و کسب و کاری می گذارند که ویژه و خاص است. اگرچه هدفشان از کسب و کار پول دار شدن است ولی بیشتر نگاهشان مولد و تولید است در اینجا قصد دارم تا کارآفرین کشاورزی که ترجیح داد تا به جای شغل کارمندی و حقوق بگیر دولت شدن، در روستایی برنج کاری کند و در واقع کسب و کار خانوادگی راه اندازی کرد و الان به عنوان فردی موفق در زمینه کسب و کار و کارآفرینی نمونه معرفی شود.

افراد موفق راه‌ها و كارها معرفي مشاغل
 

نام کار : کشاورزی و برنجکاری

مکان اولیه: یک زمین هزار متری

هزینه‌ی اولیه: حدود دویست میلیون تومان

سود کار: نصف به نصف

برنجکاری مخصوص افرادی است که در شمال کشور زندگی می­کنند و معمولا این افراد هستند که برای انتخاب شغل، دست می­ گذارند روی برنجکاری. کمتر پیش می­اید کسی در فرانسه، درس خوانده به ایران بیاید و تصمیم بگیرد قید زندگی شهری و درسی که خوانده را بزند و در زمین­­ هایی که دارد کشاورزی را شروع کند و برسد به برنجکاری.

کارآفرینی که پای میز گفت و گو نشستیم، زنی است که سالها در فرانسه درس خوانده و بعد برای اینکه نمی‌خواسته حقوق بگیر جایی باشد، با همسرش استارت ورود به دنیای کشاورزی را زده و با کوچ کردن به یک شهر دیگر برای خودش شغلی که دوست داشته را، راه‌ انداخته است.

زندگی شیرین پارسی ۵۹ ساله؛ برنجکار نمونه­ای که در روستای شاندرمن به شکل خانوادگی کار می­کند، سراسر ریسک و تجربه است و به شما یاد می‌دهد اگر قرار است وارد کار برنجکاری شوید حتما نیاز به سرمایه‌ی میلیاردی و زمین صد هکتاری نیست. با ما همراه شوید و  تجربیات خانم پارسی را مرور کنید.

چطور شد شما تصمیم گرفتید قید زندگی در تهران و درس فرانسه‌ای که خوانده‌اید را بزنید و بروید سراغ برنجکاری؟

زمانی که تحصیلاتم در تهران به پایان رسید، همراه همسرم به فرانسه رفتم و تحصیلات عالیه‌ام را در رشته‌ی ادبیات فرانسه ادامه دادم. سالی که فارغ التحصیل شده بودم، مصادف بود با پیروزی انقلاب در ایران و تغییراتی که به وجود آمده بود. ما وقتی اوضاع را دیدیم تصمیم گرفتیم به کشور خودمان برگردیم و منشاء اثر باشیم.

ما در ابتدا نمی‌خواستیم برنجکار باشیم. قصدمان کشاورزی بود و این در حالی بود که هیچکداممان کشاورزی بلد نبودیم و در این زمینه فعالیت نداشتیم.

پس چطور بین این همه شغل، به این کار فکر کردید؟

پدر همسرم، اولین مهندس کشاورزی در غرب گیلان بودند و جزو اولین دسته‌ی فارغ التحصیلان دانشکده کشاورزی به حساب می‌آمدند اما به دلیل موقعیت خانوادگی‌ای که داشتند، امکان این نبود که در زمین‌هایی که در شاندرمن تالش داشتند فعالیت کنند. ما آن زمان دیدیم زمین‌های زیادی زیر کشت است و می‌شود آنجا فعالیت کرد، برای همین تصمیم گرفتیم برای کشاورزی و برنجکاری به آن شهر برویم. این موقعیت برای ما که نمی‌خواستیم کارمند باشیم یا مجبور شویم در شروع زندگی از پدر و مادرمان پول بگیریم، بسیار عالی بود و در واقع دم دست‌ترین کاری بود که می‌توانستیم انجام بدهیم برای همین من پیشنهاد دادم که برویم گیلان و در زمین‌هایی که وجود داشت، کشاورزی کنیم. همه‌ی امیدمان در شروع کار این بود که بتوانیم یاد بگیریم و تجربه کنیم.

چه سالی استارت کارتان را زدید؟

سال ۵۸ از فرانسه به تهران کوچ کردیم و سال ۵۹ کلا ساکن شاندرمن شدیم. آن زمان من باردار بودم و همسرم اغلب کارها را برعهده داشت اما بعد از اینکه من وضع حمل کردم،من هم مشغول کار شدم.

آن زمان شرایط کار کردن چطور بود؟

سرمایه‌ی ما فقط زمین بود و چیزهایی که از قبل مانده بود. آنجا دو تا اتاق داشتیم که فقط می‌شد در آن خوابید. برقی در کار نبود و باید با چراغ نفتی، روزها را می‌گذراندیم، مجبور بودیم آب را از چاه بکشیم و مشکلاتی از این دست وجود داشت. آن زمان ما حتی ماشین هم نداشتیم که با آن تردد کنیم. یک سال اول من فقط به آنجا سر می‌زدم اما زمانی که پسر اولم یک ساله شد، زندگی‌ام را در آنجا شروع کردم.

یکی از مشکلاتی که وجود داشت زبان مردم تالش بود. آنها به زبان زیبای خودشان تکلم می کردند و برای ارتباط برقرار کردن لازم بود که من زبان‌شان را یاد بگیرم. برای همین سال ۶۱ که کاملا کوچ کردم به آن شهر، زبان‌شان را یاد گرفتم و کارم را شروع کردم. همسرم آن زمان برنجکاری را راه‌انداخته بود، من هم شروع کردم به مدیریت محوطه‌ای که داشتیم و در باغچه‌ی کوچکی سبزی‌کاری کردم. یک باغ پرتقال هم داشتیم که برای جمع آوری محصولات و آبیاری درختان، گاهی به آنجا سر می‌زدیم.

علاوه بر این‌ها من کار مترجمی هم انجام می‌دادم و چند شاگرد فرانسه هم در رشت داشتم. بعد از تولد دومین فرزندم به شکل کامل ،درگیر کشاورزی شدم و کارهای جانبی را رها کردم و بیشتر  در کنار همسرم بودم و در زمینه‌ی کشت و برداشت کمکش می‌کردم. باور کنید آن زمان با اینکه بچه‌هایم سن و سالی نداشتند اما همراه ما کار می‌کردند، از همان ابتدا سعی کردیم با دست خالی اما عزم راسخ ،کارمان را جلو ببریم.

ما در کشورمان چند سالی به شکل مداوم خشکسالی داشتیم که ضررهای زیادی به زمین‌های کشاورزی و کشاورزان زد ،شما آن سال‌ها چه می‌کردید؟

در دهه‌ی ۶۰ دو بار خشکسالی داشتیم که هر کدام از آنها ضربات بسیار بزرگی به ما زد و کل مزرعه‌مان را از بین برد. بعد از آن تقریبا برای ما چیزی باقی نمانده بود که بخواهیم استفاده کنیم و مجبور شدیم برویم زیر بار قرض. دردسرهای زیادی داشتیم تا اینکه متوجه شدیم دیگر وقت آن رسیده تا سبک کارمان را عوض کنیم و از شیوه‌ی سنتی به سمت روشهای مدرن برویم و شیوه‌ی کشت‌مان را تغییر بدهیم. بعد از آن مشکلاتی که به وجود آمد، با همسرم شروع به تحقیق کردیم و در نهایت به این نتیجه رسیدیم که شیوه‌ی کارمان را تغییر بدهیم.

برنامه‌تان چه بود؟

استفاده از موتورهای کوچک و همین‌طور قطعه بندی زمین‌هایی که داشتیم. یکی از مسائلی که در کشت برنج اهمیت ویژه‌ دارد، مدیریت آب است. وقتی قطعات زمین کوچک باشد (اصطلاحا به آن کرت می‌گویند) شما خود به خود برای رساندن آب به زمین دچار مشکل می‌شوی. در آن‌ سال‌ها جنگ آب وجود داشت و همین کرت بندی‌ها باعث می‌شد جنگ آب بیشتر بالا بگیرد.

برای از بین بردن این مشکل چه کردید؟

تسطیح اراضی چاره‌ی کار ما بود. همانطور که گفتم کرت‌بندی‌ها ما را با مشکل مواجه کرده بود اما نمی‌دانم چرا هیچکس آن زمان از تسطیح اراضی استقبال نمی‌کرد. در این روش، کرت‌ها بزرگتر می‌شدند و ماشین‌های کشاورزی که ما قصد داشتیم در مزرعه‌ی‌مان از آنها استفاده کنیم می‌توانستند به راحتی تردد کنند.

قبل از این، زمین‌ها ۲۰ متر در ۲۰ متر کرت بندی شده بود، اما با تسطیح اراضی زمین ها ۳۰۰ متر در ۳۰۰ متر قطعه‌بندی شدند و به راحتی می‌شد ماشین آلات را در آن استفاده کرد. جالب است آن زمان پیمانکاری که برای کار پیش ما آمده بود، از تسطیح اراضی‌مان خسته شد و بعد از چند روز مزرعه را ول کرد و رفت و خودمان مجبور شدیم بقیه‌ی کار را در مزرعه‌ی ۱۳ هکتاری‌مان خودمان انجام بدهیم.

دومین قدمی که ما برای تسهیل کارمان برداشتیم استفاده از روش «جوی و پشته» بود. ما قبلا برای تغییر شیوه‌ی خزانه‌گیری مطالعاتی انجام داده بودیم و با جهاد کشاورزی هم جلساتی داشتیم و از آنها خواستیم تا شیوه‌های نوین را در اختیار ما قرار دهند. یکی از آن شیوه‌ها «جوی و پشته» بود.

کارشناس جهاد آن زمان به ما گفت که کسی از این طرح استقبال نکرده اما اگر شما بخواهید ما تجهیزاتی که لازم است را در اختیارتان قرار می‌دهیم. ما با تلفیق تجربیاتی که در این سال‌ها با روش خزانه­گیری داشتیم، می‌توانستیم در روش نوین، بهتر عمل کرده و بذر کمتری استفاده کنیم.

چه زمانی ماشین‌آلات وارد کار شما شدند؟

پسرم از بچگی علاقه‌ی زیادی به ماشین آلات داشت و در زمانی که تحصیل می‌کرد هم کمک حال ما بود. بعد در دانشگاه ماشین آلات خواند و یکی از پایه‌های کاری ما به حساب می‌آید. با کمک او بود که سال ۸۳ تغییرات کلی را در سیستم خودمان ایجاد کردیم،اولین باری که ما برای زمین‌مان ماشین آلات خریدیم، مردم شروع کردند به خندیدن و برای‌شان خنده دار بود که به جای استفاده از زن‌ها ما داریم از ماشین‌های نشاء استفاده می‌کنیم. پشت سرمان می‌گفتند اینها بی عقل هستند که ماشین آورده‌اند سر زمین‌شان. اما ما کم کم برای مردمی که در مزارع اطراف‌مان کار می‌کردند الگو شدیم  و بعضی‌ها کم کم رغبت نشان دادند که مثل ما عمل کنند. ما در حال حاضر نیروی کار را به حداقل رسانده ایم اما در فصول برداشت و کاشت ۱۰۰ کارگر داریم که همراه ما کار می‌کنند. یک خانواده‌ هم هستند که اینجا در حیاط ما زندگی می‌کنند و با هم به امور مزرعه می‌رسیم.

چطور با هزینه‌ی مناسب وارد کار کشاورزی و برنجکاری شویم؟

مشارکتی کار کنید

درست است که خانم پارسی در حال حاضر ۱۵ هکتار زمین زیر کشت دارد اما این ۱۵هکتار حاصل سالها تجربه است و شاید شمایی که علاقمند به حضور در این کار هستید، نتوانید این مقدار زمین را خریداری کنید. خانم پارسی در این زمینه پیشنهادات جالب توجهی دارد.

به سختی ها فکر کنید

وارد شدن به کار کشاورزی سخت است. نیاز به نیروی جسمانی و کار طاقت‌فرسا دارد. اگر اهل این نیستید که تلاش کنید و کار سخت انجام بدهید، بهتر است طرف کشاورزی نروید. با اینکه الان ماشین‌ آلات جای کارگرها را گرفته‌اند اما ما همچنان کارگرهای فصلی داریم و شما باید به سختی‌های زیادی تن بدهید تا به موفقیت برسید. ما برای کارمان ۳۰سال زحمت کشیدیم تا به شرایط خوبی رسیدیم، برای موفق شدن در این کار باید خیلی تلاش کرد.

شریک شوید

برای اینکه وارد این کار شوید، نیاز نیست چندین هکتار زمین بخرید. می‌توانید با خرید یک زمین هزار متری کارتان را راه بیندازید. اگر برای این کار بتوانید چند نفر دور هم جمع شوید و شراکتی استارت کار را بزنید عالی می‌شود. هر کدام سهمی بگذارید و طبق سهمی که برای خودتان در نظر گرفته‌اید، سود را تقسیم کنید. با این کار می‌توانید یک تعاونی کوچک راه‌ بیندازید و چند کار را همزمان انجام بدهید.

هر گوشه برای یک کار

اگر می‌خواهید در این کار موفق باشید و به سود برسید، توصیه‌ی من این است که برای شروع کار یک گوشه از زمین را استخر ماهی بزنید و پرورش ماهی را شروع کنید، یک گوشه دیگر، فضایی را برای ورمی کمپوست در نظر بگیرید و داخل حیاط هم مرغ و خروس بریزید و در گوشه‌ای هم انواع سبزی را بکارید. به این شکل شما چند کسب و کار کوچک دارید که می‌توانید از تمام آن‌ها پول در بیاورید.
نصف هزینه، نصف سود

اگر زمین‌تان یک هکتار باشد و این یک هکتار به شکل کاملا حرفه‌ای و درست زیر کشت برود، می‌تواند به شما دو تن یا دو تن و دویست کیلو گرم برنج بدهد. اگر این اتفاق بیفتد معمولا نصف پولی که از فروش این کار به دست می‌آورید، پای هزینه‌های‌تان حساب می‌شود و نصف دیگر سود شما به حساب می‌آید.




تاریخ: یک شنبه 16 مهر 1396برچسب:کارآفرین, برنجکار ,حقوق بگیر, ثابت,
ارسال توسط پول دوست

پرورش کودک کارآفرین برای کسب و کار

همه ما علاقه داریم تا کودکمان کارآفرین موفق و در کسب درآمد شخصی شاخص شود . پرورش کودکان خلاق و دارای اندیشه مالی و اقتصادی بستگی به نوع رفتار ما دارد. کودکی که در کسب و کار و کسب درآمد موفق است از ابتاد با مشاهده نوع رفتارش مشخص می کند که کارآفرین هست یا نه؟ البته پدر و مادر با تقویت روحیه کودکان می توانند صفت کارآفرینی او را تقویت کرده و این استعداد خدادای را برجسته کنند. در اینجا قصد دارم تا نشانه های کارآفرین بودن کودک و علائم موفقیت او در کسب درآمد بالا را بیان کنم .

در کره جنوبی تولد یک سالگی بسیار مهم است. در این روز مراسم Doljabi به جا آورده می شود. طی این مراسم آینده کودک بخصوص راه و رسم شغلی او پیش بینی می شود. جزییات این مراسم در مکان های مختلف ممکن است کمی متفاوت باشد اما کلیات آن یکسان است. در طی این مراسم اولین آیتمی که کودک از بشقاب مقابلش برمی دارد بیان کننده شغلی است که در آینده انتخاب خواهد کرد. مثلا اگر قلم مو بردارد یعنی هنرمند می شود، اگر ذره بین بردارد دانشمند می شود و اگر پول بردارد یعنی پولدار می شود.

واضح است که پدر و مادرها سعی می کنند کودکانشان را تشویق کنند که آیتمی را انتخاب کنند که فکر می کنند بهترین گزینه است و البته در بیشتر مواقع پول٬ کتاب (تا محقق شود)٬ و یا سایر حرفه های جدی دیگر است.

هرچند که این مراسم این روزها بیشتر برای برپایی رسم و رسوم ها و دورهم بودن و شادی برگزار می شود اما همچنان خانواده ها از آن برای نمایش آینده بچه هایشان استفاده می کنند.شما برای دانستن آینده شغلی فرزندانتان و دانستن این که آیا یک کار آفرین می شود نیازی به برپایی چنین مراسمی ندارید.

در ادامه شش علامت را به شما نشان می دهیم که در صورت دیدن آنها در کودک احتمالا با یک کارآفرین بالقوه طرف هستید. در ادامه در کنار این شش علامت راه های تشویق و همراهی برای ادامه راهش را مطالعه کنید.
۱ – کارآفرینان به طور ذاتی رهبر هستند. البته این به آن معنی است که آنها می توانند همه چیز را سر و سامان دهند و در بازی ها سردسته باشند. قابلیت های رهبری در سایه باشند. گاهی حتی کودکان بسیار خجالتی هم ممکن است مهارت های ویژه ای برای چنین مشاغلی داشته باشند. آیا کودک شما هر چه به او بگویید انجام می دهد یا این که تمایل دارد تا در انجام امور با راه های خودش پیشگام باشد؟ این شاید یکی از نشانه های اولیه شغل کارآفرینی باشد.

 

۲ – مرز باریکی بین بی پروایی درباره نتیجه کار و توانایی پذیرش پیامدهای آن وجود دارد. اگر کودک شما توانایی ریسک کردن را دارد و در عین حال به مزایا و معایب آن نیز فکر می کند٬ یک نشانه دیگر در او یافته اید. هیچ کسی نمی تواند یک شرکت را راه اندازی کند و مطمئن باشد که همه امور آن بدون مشکل پیش می رود٬ بیش از آن باید در نظر داشته باشد که در طی راه اندازی شرکت مربوطه راهکارهای احمقانه را در پیش نگیرد.

۳ – اگر کودک شما نمی خواهد خلبان٬ آتش نشان یا پرنسس باشد، هیچ جای نگرانی نیست. طبیعت بشر به گونه ایست که سعی می کنند یک طبقه خاص را پیدا کنند و سعی کنند خود را در آن جای دهند٬ اما کارآفرینان ترجیح می دهند که قالب ها را بشکنند و جایگاهشان در جامعه را خودشان تعیین کنند. اگر کودک شما وقتی از او می پرسند که «در آینده دوست دارد چه شغلی داشته باشد» جوابی نمی دهد، شاید نشانه خوبی باشد.

۴ – احتمالا به دفعات پیش آمده که از فرزندتان خواسته اید که کاری را انجام دهد و در توضیح دلیل انجام کار گفته اید که «چون من می گویم» و او هیچ توجهی به گفته شما نداده است! موسس شرکت ها چنین منطقی را نمی پذیرند. این که کارها همیشه یک روال خاص برای نتیجه رسیده را در پیش بگیرند برای آنها پذیرفتنی نیست و دنبال پیدا کردن راه های دیگر هستند.

۵ – این بچه ها خودمختار و خود کفا هستند. نیازی نیست دائم آنها را در مورد انجام دادن یا ندادن تکالیفشان کنترل کنید، یا آنها را برای شرکت در کلاس های فوق برنامه تشویق کنید. البته آنها کودکان با استعدادی هستند اما گاهی ممکن است گیج یا سردرگم شوند. به طور کلی اما شما مشکلاتی که سایر پدر مادرها در این قبیل مسائل با کودکانشان دارند٬ نخواهید داشت.

۶ – اگر کودک شما صبح ها راحت و بی دردسر بیدار می شود بدانید که کودکتان ذاتا یک کارآفرین است. تحقیقات نشان داده که افرادی که صبح ها زود بیدار می شوند موفق تر هستند.




تاریخ: یک شنبه 2 مهر 1396برچسب:پرورش ,کودک ,کارآفرین , کسب و کار,
ارسال توسط پول دوست

دلایل شکست کارآفرین در کسب درآمد

نکات فراوانی است که در کسب و کار و افزایش درآمد اعم از اینترنتی و یا تجارت بیرونی باید رعایت شود تا منجر به موفقیت شود. یک کارآفرین که وارد بازار اشتغال و کسب و کار می شود باید مجموعه قوانین حاکم بر بازار اعم از تجارت الکترونیک و واقعی را بداند و بر اساس شرایط مکانی و زمانی با درایت عمل کند. بدون اندیشه و تفکر و همچنین بدون برنامه و مدیریت مالی امکان موفقیت ضعیف است و کسب درآمد نه تنها افزایش نیافته که نتیجه معکوس دارد . انعطاف پذیری بالا، درک شرایط حاکم بر بازار ، متغییر بودن شرایط بازار کسب درآمد و تجارت، ناامید نشدن و نپذیرش شکست ، داشتن هدف و چشم انداز مناسب و درازمدت در کسب و کار و... از دلایل موفقیت و کامیابی یک کارآفرین در کسب و کار و تجارت است .

درباره کارآفرینی و موفقیت بسیار صحبت می‌شود و همه درباره راز و رمزهای موفقیت می‌گویند. البته درباره شکست کم‌تر کسی صحبت می‌کند؛ طبیعی هم هست. همه دوست دارند از موفقیت‌هایشان بگویند و مردم هم دوست دارند درباره موفقیت‌ها بشنوند. کم‌تر کسی اسن که حاضر باشد درباره شکست‌هایش صحبت کند. با این حال چند ده برابر کارآفرینی‌های موفق مواردی داریم که منجر به شکست شده است. اتفاقا دانستن این که چگونه ممکن است شکست بخوریم راه خوبی برای موفق شدن است. آن چه که در این یادداشت نوشتم آموزه‌های شخصی من در این سال‌هاست و لزوما علمی نیست و فرد دیگری ممکن است نظر دیگری داشته باشد.

۱.

کارآفرین یادش می‌رود که شرایط تغییر می‌کند

در ایران پیچیدگی خاصی در زمینه شناخت محیط وجود دارد. تغییر در ایران هم‌زمان هست و نیست. برخی در ایران به چاه نفت متصل شده‌اند و توپ هم آنها را تکان نمی‌دهد. اما برخی هستند که چاه نفت ندارند و تغییر شرایط به راحتی آنها را زمین‌گیر می‌کند. شرکت‌های تولیدی فراوانی را می‌شود نام برد که در اثر وارد شدن یک محصول خارجی و جدید و البته کارا و ارزان کاملا از بین رفته‌اند. در ایران تغییر شرایط یا هیچ تاثیری بر کسب و کارها ندارد یا به شدت تاثیر می‌گذارد. همان گونه که تغییر شرایط ممکن است کسب و کار را بالا ببرد به آسانی هم پایین می‌کشد. با این حال بیشتر کارآفرین‌ها یادشان می‌رود که شرایط تغییر می‌کند و خودشان را باید با آن وفق دهند. متاسفانه کارآفرین‌ها هم دچار خطا می‌شوند و موفقیت‌های دیگران را به حساب پول و پارتی می‌گذارند و شکست‌های خودشان را به حساب زیرآب‌زنی!

۲.

کارآفرین یادش می‌رود که پول پیش‌ شرط کارآفرینی نیست

احتمالا شما هم مانند من اطراف خود کسانی را می‌شناسید که منتظرند همه شرایط جور شود و آن وقت یک کار بزرگ بکنند. تا به حال دیده نشده که همه شرایط جور شود و به همین دلیل آنهایی که منتظرند هنوز به انتظار نشسته‌اند تا همه شرایط جور شود. این مشکل در ایران دو چندان است. یک روز بیل نیست. یک روز قیف نیست. یک روز قیر نیست. یک روز تعطیل است. در ایران عواملی که دست به دست هم می‌دهند تا جلوی کار و فعالیت را بگیرند از شماره بیرون است. پول یکی از عواملی است که برخی تصور می‌کنند اول باید پول را جور و بعد کار را شروع کنند. درست است که بدون پول نمی‌شود کار را شروع کرد، اما من نزدیک به ۷ ماه بدون داشتن کوچک‌ترین سرمایه‌ای کارم را جلو بردم. طبیعتا در این ۷ ماه به کسانی که برای من کار می‌کردند هم پولی پرداخت نکردم. گاهی وقت‌ها رابطه و ارتباط قوی مهم‌تر از پول است. دوستانی هم داشتم که بدون این که ظرفیت انجام کاری که می‌خواستم داشته باشند را از من پول‌های بالایی طلب می‌کردند که خب من هم خیلی زود آنها را از کسب و کارمان کنار گذاشتم.

۳.

کارآفرینی که در حال زندگی نمی‌کند یک کارآفرین مرده است

این یکی از سخت‌ترین کارهای دنیاست. در ایران گذشته نقش مهمی دارد. انقدر مهم است که اصغر فرهادی هم فیلمی در نقد این روحیه در فرانسه ساخته است! در مقابل گذشته اما برخی مانند من شدیدا به آینده توجه دارند. گذشته پولی است که خرج شده و آینده چکی است که هنوز نقد نشده. ما فقط حال را داریم. در دانشگاه دوست نازنینی داشتم که دعا می‌کرد امتحان‌ها تمام شود و بعد هوا هم خوب شود و جیبش نیز پر پول گردد و یک عروسی پر و پیمان بیفتد! طبیعی است که این اتفاق آن زمان هرگز نیفتاد. شاید یکی دو بار بیفتد اما این لذت‌ها پایدار نیست. لذت پایدار شادی است و شادی فقط در زمان حال اتفاق می‌افتد. کارآفرینی که بیش از حد در گذشته است یا آینده یادش می‌رود که پایش را روی زمین بگذارد.

۴.

پذیرش شکست و همیشه بازنده بودن

این بدترین اتفاقی است که ممکن است برای یک کارآفرین بیفتد. چیز عجیبی هم نیست. قوی ترین انسان‌ها هم در زمان‌هایی کم می‌آورند و آماده شکست می‌شوند. اما بدترین اتفاقی که ممکن است که برای یک کارآفرین بیفتد این است که از نظر ذهنی خودش را بازنده بداند. دیگر کار تمام است.

۵.

انعطاف‌پذیری پایین

کارآفرینی از خلاقیت می‌آید. کارآفرین‌ها همیشه یک خلاقیت را به نوآوری تبدیل می‌کنند و نوآوری را به کسب و کاری پایدار. بنابراین همه کارآفرین‌ها روزی از انعطاف‌پذیری بالایی برخوردار بودند. خدا نکند روزی بیاید که یک کارآفرین اسیر ساخته‌هایش شود. روزی که یک کارآفرین تصور کند دستاوردهایش همیشگی است باید خودش را برای ترک صحنه آماده کند.

۶.

کمک نگرفتن از دیگران

کارآفرین‌ها تمایل بالایی به این دارند که همه کارها را خودشان انجام دهند و ا این آفتی است که حتی ممکن است کارآفرین‌هایی با تعداد بسیاری زیادی کارگر و کارمند را هم گرفتار خودش کند. روحیه خودم همه کارها را انجام می‌دهم به شدت خطرناک است. کارآفرین معمولا در هر کاری خوب است و این در هر کاری خوب بودن باعث می‌شود نتواند به کمک دیگران بهترین باشد. هیچ کارآفرینی به تنهایی موفق نیست.

۷.

یادنگرفتن

اگر کارآفرین مدت زمان طولانی چیزی یاد نگیرد و تصور کند به مرحله‌ای رسیده که دیگران باید از او یاد بگیرند این به معنای مرگ کسب و کارش است. یاد گرفتن لزوما به معنای دانشگاه رفتن نیست که تقریبا دانشگاه چیزی به انسان یاد نمی‌دهد. کارآفرین هر روز باید چیزی در مورد دنیا بیاموزد و همیشه برای تجربه‌های نو آماده باشد. به راحتی ممکن است کارآفرین در این تله خطرناک بیفتد و خودش را بی‌نیاز از یادگرفتن بداند.

۸.

بزرگ‌نمایی چالش‌ها

نق زدن طبیعی است. همه دوست دارند نق بزنند. اما کارآفرین نق نمی‌زند. کارآفرین عمل می‌کند و اگر روزی برسد که کارآفرین در برابر انبوه چالش‌ها خودش را ضعیف ببیند یا آنها را بزرگ ببیند حتما شکست می‌خورد. کارآفرینی مانند بندبازی روی بندی است که روغن‌مالی شده. بندبازی که ترس به دلش راه بدهد می‌افتد. درست است؟

۹.

گنگ بودن اهداف

این مهم نیست که اهداف برای خود کارآفرین چقدر روشن است. مهم این است که اهداف برای کسانی که برای او کار می‌کنند چقدر روشن است. اگر کسانی که دور یک کارآفرین جمع شده‌اند او را فردی غیرمعمولی بدانند با خواسته‌هایی عجیب و غریب دچار مشکل می‌شوند. کارآفرین کسی است که دقیقا می‌داند چه چیزی می‌خواهد. او کاری که انجام می‌دهند را به روشنی می‌بیند و علاوه بر این به خوبی به همه همراهانش هم منتقل می‌کند که دقیقا از آنها چه می‌خواهد.

۱۰.

تیم غیرحرفه‌ای

من بزرگ‌ترین آسیب‌ها را در طول کارم از کسانی خوردم که غیرحرفه‌ای بودند و خودشا را پشت کلمات پنهان می‌کردند. افراد زیادی دور و برم بودند که خوب حرف می‌زدند. اما خوب کار نمی‌کردند. آنها با خودشان دعوا داشتند و نمی‌دانستند که چه می‌خواهند. روز و شب این افراد بسیار متغیر است و شما می‌شود کانون توجه آنها. افراد غیرحرفه‌ای بیشتر از این که به خود کار فکر کنند به حاشیه‌ها و روابط فکر می‌کنند. افراد غیرحرفه‌ای که ادعای حرفه‌ای بودن دارند بزرگ‌ترین آسیب برای یک فعالیت کارآفرینانه در زمانی است که کسب و کار هنوز نوپاست. افراد غیرحرفه‌ای با خودشان انبوهی از مسائل را می‌آورند و با رفتن‌شان هم انبوهی از مسائل را باقی می‌گذارند. بنابراین کارآفرین‌ها برای این که دوام داشته باشند باید سیستم جذب منابع انسانی فوق‌العاده حرفه‌ای داشته باشند و پیوسته نیروهای خلاق و جوان و پرانرژی را شناسایی کنند. کسانی که در سیستم‌های دولتی کار کرده‌اند اگر وارد کسب وکارهای نوآورانه شوند، مشکلات فراوانی را در فعالیت‌های کارآفرین ایجاد می‌کنند.

۱۱.

مدیریت مالی ضعیف

بیشتر کارآفرین‌ها مدیران مالی ضعیفی هستند. فعالیت‌های کارآفرینانه فعالیت‌های به شدت خلاقانه است و مدیران مالی قوی به شدت از خلاقیت فراری و دور! البته شاید برای مدیران مالی عزیز این حرف ناراحت‌کننده باشد اما این یک واقعیت است و مدیر مالی که کارش را خوب بلد باشد این را قبول می‌کند و بحثی نمی‌کند! با این حال وقتی کارآفرینی بحث‌های مالی و مالیاتی و حقوقی و قانونی را دست کم بگیرد ممکن است هم دچار مشکلات عجیب و غریب شود و هم این که فرصت رشد را از خودش می‌گیرد. دو دو تا چهار تا کردن و جمع کردن حساب‌ها و رسیدگی به ترازنامه و صورت سود و زیان و ده‌ها فعالیت دیگر حسابداری ممکن است وقت زیادی بگیرند. و مهم‌تر از همه این که اصلا جذاب نیست اما هنوز چاره‌ای نیست. بیشتر جوانانی که وارد دنیای کارآفرینی می‌شوند تصاویری از اتاق‌ها و سالن‌های شیک و رنگی در ذهن دارند، در حالی که بیشترین حجم فعالیت‌های کارآفرین‌های موفق سر و کله زدن با عددهای اعصاب خورد کن است!

۱۲.

نداشتن چشم‌انداز

این داستان را دوست دارم. شخصی از کنار جمعی رد می‌شد. از اولی پرسید چه کار می‌کنی. گفت مگر نمی‌بینی. دارم آجر روی آجر می‌گذارم. از دومی پرسید تو چکار می‌کنی. گفت دارم مسجدی می‌سازم که مردم در آن خدا را عبادت کنند. این داستان یک دنیا حرف دارد و هر کسی می‌تواند یک برداشت از آن داشته باشد. برداشت من این است که این که چه کاری می‌کنیم مهم نیست. مهم این است که به کارمان چگونه نگاه می‌کنیم. ما می‌توانیم آجر روی آجر بگذاریم اما بدانیم که این آجر روی آجر گذاشتن ما به چه معناست. همین!

۱۳.

ترس از شکست

ترس از شکست از خود شکست بدتر است. برخی از کمپانی‌های بزرگ دنیا برای شکستن ترس مدیران ارشدشان آنها را می‌فرستند بانجی جامپینگ. شکست یک اتفاق طبیعی و معمولی است اما ترس از شکست مانند خوره روح را می‌خورد. ترس از شکست مانند این است که کسی کار بدی کرده و می‌داند کسی جای دیگر مدرکی از او دارد و همیشه به او باج می‌دهد. ترس از شکست باج دادن به شکست است. باید گذاشت اتفاق بیفتد. تا زمین نخوریم بلند شدن را یاد نمی گیریم.

۱۴.

عدم تمرکز

ما همیشه زمانی کار دیگران را می‌بینیم که یا دارند روی فرش قرمز راه می‌روند و یا زمانی که پشت تریبون آمده‌اند و همه با خوشحالی و هیجان برای آنها دست می‌زنند. ما هرگز اعصاب خوردی‌های آنها را ندیده‌ایم و مهم‌تر از همه تمرکزی که آنها بر کارشان داشته‌اند را ندیده‌ام. کارآفرین ها زمانی که همه مشغول فعالیت‌های مختلف هستند و خبرهای جورواجور را دنبال می‌کنند و وقت‌شان را پای برنامه‌های بی‌ارزش تلویزیونی هدر می‌دهند، روی کارشان تمرکز کرده‌اند و به شدت به کاری که می‌کنند و بهتر شدن آن فکر می‌کنند. عدم تمرکز بدترین دردی است که به سراغ یک کارآفرین می‌آید و در کسب و کارهای بزرگ زمانی اتفاق می‌افتد که یک کسب و کار ماموریت و فلسفه وجودی‌اش را فراموش می‌کند و پول درآوردن بیشتر از هر راه ممکن هدف می‌شود.

۱۵.

دانش و مهارت کم

شما ممکن است چیز زیادی درباره کارهایی که در مجموعه شما انجام می‌شود ندانید اما هرگز نمی‌توانید چیزی ندانید. دانش و مهارت کم و البته عدم تلاش برای توسعه آن به مرور کارآفرین‌ها را به اعماق می‌برد و او هر روز دور و دورتر می‌شود. رضا قطبی رییس تلویزیون ایران در قبل از انقلاب بود. او یکی از معدود مدیران موفق ایرانی بوده که ما خیلی کم او را می‌شناسیم. می‌گویند بارها پیش می‌آمده که خودش می‌آمده پشت میز تدوین و تدوین می‌کرده. آگیلوی یکی از بزرگ‌ترین تبلیغات‌چی‌های دنیاست. در کتاب معروفش می‌گوید هر چند وقت یک بار خودم همه کارهای یک پروژه را دست می‌گرفتم تا نشان دهم که هنوز هم سرپا ایستاده‌ام. کار عار نیست!

۱۶.

انجام یک باره همه کارها

اگر بنز از روز اول می‌خواست این چیزهایی که الان می‌سازد را بسازد هنوز به پای ایران خودرو هم نرسیده بود. یادتان بیاید محصولات اپل در چند سال پیش را. هیچ کاری هیچ وقت کامل نیست و فقط باید به این فکر کرد که بهترین کار را در بهترین زمان ممکن انجام داد. کسانی که می‌خواهند به سرعت بهترین‌ها و قوی‌ترین‌ها را ارائه کنند باد آنها را خواهد برد.

۱۷.

گرفتن پروژه‌های متعدد و بی‌ارتباط به هم

بیشتر کارآفرین‌ها مشکلی در گرفتن پروژه ندارند. آنهایی که نمی‌توانند پروژه بگیرند را بگذاریم کنار. در ایران همیشه کار هست. آفتی که کارآفرین‌های خوب هم ممکن است دچار آن شوند این است که تصور می‌کنند هر کاری که به آنها پیشنهاد می‌شود را در ابتدای کارشان نباید رد کنند. در حالی که هرگز نباید افسار کسب و کار را دست مشتری داد. این ما هستیم که می‌دانیم می‌خواهیم چه کار کنیم.

۱۸.

کارآفرینی هم‌زمان

هیچ کارآفرینی را ندیده‌ام که هم‌زمان دو کارآفرینی موفق داشته باشد. هرگز نمی‌توان هم‌زمان با یک تیر دو نشان را زد! این غلط است. یک نفر هرگز نمی‌تواند از دو نردبان هم‌زمان بالا برود.

۱۹.

رویاپردازی نکردن

کارآفرینی ریشه در رویاپردازی دارد و زمانی که یک کارآفرین از منابع رویاپردازی دور می‌شود و دیگر نمی‌تواند رویاپردازی کند مرگش فرارسیده است. کارآفرین باید قدر منابع رویاپردازی‌اش را بداند و همیشه به آنها متصل باشد.

۲۰.

فرهنگ سازمانی

آخرین چیز و البته نه کم‌اهمیت‌تر از باقی موارد. فرهنگ سازمانی عجیت‌ترین پدیده سازمان‌هاست. فرهنگ همه چیز سازمان‌هاست و هرگز نمی‌توان با انگشت آن را نشان داد. فرهنگ زمانی که مورد توجه جدی قرار نگیرد به نقطه آسیب تبدیل می‌شود. حالا این که فرهنگ کجاست و چگونه می‌توان با انگشت نشانش داد داستان مفصلی دارد که انشاالله در متن‌های بعدی درباره‌اش می‌نویسم.

مطالب مشابه کارآفرین:

موفقیت کارآفرینان جوان در کسب و کار




تاریخ: شنبه 1 مهر 1396برچسب:دلایل ,کارآفرین , کسب درآمد,
ارسال توسط پول دوست

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 211 صفحه بعد